وقتى سپاه ایران در نبرد با مسلمانان شکست خورد، در میان کسانى که به اسارت درآمدند دختر یزدجرد پادشاه ایران بود.
وقتى او را در میان اسیران به مدینه نزد عمر آوردند، دختران مدینه براى تماشاى او بیرون آمدند، زیرا صورتى بسیار زیبا و نورانى داشت ، که مسجد را روشن نمود، وقتى عمر به او نگاه کرد، آن دختر صورت خود را پوشاند و به زبان فارسى آن زمان گفت :
اف بیروج بادا هرمز (گویا منظور او این بود که سیاه باد روى هرمز که با پاره کردن نامه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله وسلم سبب شد تا او به اسارت درآید)
عمر که متوجه منظور او نشده بود فکر کرد به او بدگوئى مى کند، گفت : این زن به من ناسزا مى گوید و تصمیم گرفت او را تنبیه کند.
حضرت امیر علیه السّلام به او فرمود: تو نمى توانى با او چنین کنى ، او را مخیر گردان تا در میان مسلمانان هر که را خواهد انتخاب کند و آن را از سهم او قرار بده .
وقتى او را مخیر کردند، در میان جمعیت دست خود را بر سید الشهداء علیه السّلام گذارد، حضرت امیر علیه السّلام از او پرسید نامت چیست گفت : جهان شاه حضرت فرمود: بلکه شهر بانویه هستى .
در این لحظه بود که که حضرت امیر علیه السّلام بشارتى بزرگ به امام حسین علیه السّلام داده و فرمود:
اى ابا عبداللّه از این بانو براى تو پسرى متولد خواهد شد که بهترین اهل زمین باشد. و پس از چندى حضرت زین العابدین على بن الحسین علیه السّلام متولد شد که حضرتش را ابن الخیرتین : فرزند دو بزرگ (بزرگ عرب و بزرگ عجم ) مى گفتند. حضرت باقر علیه السّلام فرمود: پس منتخب خدا از عرب هاشم است و از عجم ، ایران