سبک زندگی اسلامی

مردانه دوختیم و کس از ما نمی خرد
رو رو زنانه دوز که مردان ما خرند ...
-----------------------
امام علی (ع) :
امور این امت همیشه به خیر و صلاح خواهد بود مادامی که بسان بیگانگان غذا نخورند و لباس نپوشند پس هر گاه چنین کردند خدا خارشان میکند .
-----------------------
امام صادق(ع):
شیعه ما ، کسی است که اگر از گرسنگی هم بمیرد ، از مخالفان ما ، چیزی نخواهد خواست.
وسائل الشیعة ج4
-----------------------
امام صادق علیه‏ السلام فرمودند: خداوند به پیامبرى از پیامبران وحى فرمود:

به مؤمنان بگو: لباس دشمنانم را نپوشند، و غذاى دشمنانم را نخورند، و راه و روشِ دشمنانم را نپویند، که (اگر چنین کنند) دشمن من مى‏شوند، همان طور که آنان دشمنان من هستند.

الجواهر السنیه، ص 268
-----------------------
رهبری سال هاست که به طب سنتی توجه ویژه ای نشان می دهند. از آن جایی که رهبر معظم انقلاب همواره «سبک زندگی» را بخش اساسی و حقیقی پیشرفت و تمدن سازی اسلامی می دانند، توجه به تغییر سبک زندگی اهمیت بسیاری پیدا می کند. یکی از راه های اصلاح این سبک زندگی، توجه به طب سنتی و ایرانی اسلامی است که نه تنها برای پیشگیری، خودمراقبتی و درمان برنامه ریزی دارد، که شیوه های صحیح زندگی را نیز اصلاح و تبیین می کند.
-----------------------
نشر مطالب بدون ذکر منبع کامـــــلا مجاز است ...
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم ...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گریه» ثبت شده است


امام زمان

مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):

یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه می‌کنند و شانه‌هایشان از شدت گریه تکان می‌خورد، رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتاده‌اید؟

ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان (عج) را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند: «آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز، سریع می‌روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی‌کنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!» و من از گلایه امام زمان (عج) به گریه افتادم.

منبع:کتاب مهربان‌تر از مادر – انتشارات مسجد مقدس جمکران

فدایی اسلام

ستارخان

ستارخان، سردار مقاومت آذربایجان و جنبش مشروطیت، در جایی نوشته است:
من هیچ وقت گریه نمیکنم چون اگر اشک میریختم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست بخورد ایران زمین میخورد...

اما تو مشروطه دو بار اون هم تو یه روز اشک ریختم.

حدود 9 ماه بود که تحت فشار بودیم... بدون غذا... بدون لباس... از قرار گاه اومدم بیرون... چشمم به یک زن افتاد با یه بچه تو بغلش... دیدم که بچه از بغل مادرش اومد پایین و چهار دست پا رفت به طرف بوته علف...

علف رو از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها رو خوردن...
با خودم گفتم الان مادر اون بچه به من فحش میده و میگه لعنت به ستارخان که مارو به این روز انداخته...

اما... مادر کودک اومد طرفش و بچش رو بغل کرد و گفت:
«عیبی نداره فرزندم... خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم...»
اونجا بود که اشکم در اومد...

فدایی اسلام

عزرائیل پرسید:

خداوند ازعزرائیل پرسید:

آیاتابحال زمانیکه جان کسی را میگرفتی گریه نکردی؟

عزرائیل جواب داد:
یک بارخندیدم،،یک بارگریه کردم ویک بار هم ترسیدم.."خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان دادی جان مردی رابگیرم،اورادرکنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم.
"گریه ام"زمانی بود که به من دستور دادی جان زنی رابگیرم،او را دربیابانی گرم وبی آب و درخت  یافتم که درحال زایمان بود.. منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم.. "ترسم"زمانی بود که به من امرکردی جان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد وزمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم..
دراین هنگام خدا به عزرائیل فرمود:میدانی آن عالم نورانی کیست؟..او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم .
هرگز گمان مکن که باوجود من،موجودی درجهان بی سرپناه بماند

فدایی اسلام

گروه کامپیوتر دانشگاه آزاد