بسم الله الرحمن الرحیم
ماهها بود که کوفیان از خشکسالی و بی آبی در رنج و عذاب بودند. هرچه صبر کردند و به درگاه خدا تضرع آوردند باران نیامد. سراغ امیرمومنان، علی بن ابیطالب رفتند. کوفیان، خوب میدانستند پس از رسول خاتم، علی جانشین خدا بر روی زمین است. میدانستند خدا دعای علی را مستجاب خواهد کرد. میدانستند علی آنقدر کریم است که درخواست آنها را رد نمیکند. گفتند: «ای فرزند ابوطالب بر ما و فرزندانمان رحم آور و از خدایت برای ما طلب باران نما».
علی(ع) نگاهی به کوفیان انداخت و با کلامی که هیچ کس نفهمید چرا آنقدر محزون است، خطاب به فرزندش حسین فرمود: «حسین جان تو دعا کن».
حسین علیه السلام دستان رحمتش را به سوی آسمان بلند کرد؛ پروردگار رحمان را حمد گفت؛ بر محمد و آلش درود فرستاد و اینچنین دعا نمود:
اللَّهُمَّ مُعْطِی الْخَیرَاتِ وَ مُنْزِلَ الْبَرَکَاتِ
معبودا؛ ای عطا کنندهی خیرات و نازل کنندهی برکات
أَرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَینَا مِدْرَاراً
باران سرشار بر ما بباران
وَ اسْقِنَا غَیثاً مِغْزَاراً وَاسِعاً غَدَقاً مُجَلِّلًا سَحّاً سَفُوحاً فِجَاجاً
و ما را با بارانى فراگیر، انبوه، پردامنه، پیوسته و مستمر، روان و فرو رونده در زمین سیراب فرما
تُنَفِّسُ بِهِ الضَّعْفَ مِنْ عِبَادِکَ
[بارانی] که با آن از بندگانت ناتوانی را برداری
وَ تُحْیی بِهِ الْمَیتَ مِنْ بِلَادِکَ
و زمینهای مرده را زنده سازی
آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِین
آمین ای مالک و پرورش دهندهی عالمیان[1]
هنوز دستان دعای حسین پایین نیامده بود که خداوند باران رحمتش را فرو فرستاد. آنچنان که حسین خواسته بود، انبوه، پیوسته و روان. کوفیان همه سیراب شدند. تصمیم گرفتند این محبت حسین را روزی تلافی کنند. و تلافی کردند...
پینوشت:
[1] - بحارالانوار، ج 44، ص 187.