قسمت نهم
ما برای زندگی بهتر و بندگی بهتر نیاز به یک برنامۀ خوب داریم و اساساً معتقدیم برنامهای که زندگی ما را بهتر کند بندگی ما را هم بهتر میکند و بالعکس، یعنی برنامهای که بندگی ما را بهتر کند زندگی ما را هم بهتر میکند.
در مسیر این برنامه اگر کسی دیندار نباشد، این برنامه میتواند او را برای داشتن زندگی بهتر کمک کند و اگر هم دیندار باشد او را برای بندگی بهتر کمک خواهد کرد. لذا چنین برنامهای امکان گفتگوی متدینین و غیرمتدینین را فراهم میکند و بسیاری از روایات ما هم به همین سیاق عمل کردهاند. یعنی راه و روشی را نشان دادهاند که اگر کسی نخواهد متدین باشد، به خاطر زندگی خودش بهتر است از این روش بهره بگیرد.
این برنامه باید متناسب با «ساختار وجودی انسان» و «شرایط طبیعی حیات» باشد
به عنوان مثال یکی از ویژگیهای حیات دنیا این است که هر چیزی به انسان میدهد از او پس میگیرد؛ مثلاً جوانی یا سلامتی میدهد و بعد میگیرد و این طبع دنیاست.
متاسفانه اکثر تعلیمات دینی که الان داریم، بدون توجه به خصوصیات حیات است. اساساً یکی از موضوعاتی که ما در آن ضعف داریم، حیاتشناسی است. در حالی که بخش عمدهای از آیات قرآن ناظر به حیاتشناسی است.
قسمت هشتم
انسان دارای تمایلات متفاوت و متعارض آفریده شده است که معمولاً بر سر دوراهی بین این تمایلات قرار میگیرد، به این دلیل، به او حق انتخاب دادهاند و برای انتخابهای خوبش به او ارزش میدهند
سایر ویژگیهای انسان از جمله اینکه میتواند علم و آگاهی به دست بیاورد همه برای این است که بتواند خوب و درست انتخاب کند.
انسان وقتی از بین تمایلات متفاوتی که در وجودش هست، انتخاب میکند، لاجرم باید بعضی از تمایلات خود را قربانی کند. از اینجاست که بحث مبارزه با نفس شروع میشود. لذا مبارزه با نفس در تعریف انسان قرار میگیرد؛ یعنی انسان موجودی است که برای یک مبارزه و جنگ درونی، یعنی مبارزه با تمایلات خود آفریده شده است؛ و این جنگ درونی به خاطر تمایلات متعارض و متفاوتی است که درون انسان وجود دارد و اگر غیر از این بود، انسان یا فرشته بود و یا حیوان.
خدا در وجود انسان دو نوع علاقه قرار داده: 1. سطحی، کمارزش ولی آشکار 2. عمیق، ارزشمند ولی پنهان
این دو نوع علاقه با هم مساوی نیستند بلکه علاقههای خوب و ارزشمند قویتر از علاقههای کمارزش یا بیارزش هستند ولی چون پنهان هستند انسان باید از علاقههای سطحی و کمارزش خود عبور کند و آنها را قربانی کند تا به علاقههای عمیق و خوب خودش برسد.
بعضیها به اشتباه تصور میکنند علاقههای بد و سطحی آنها قویتر هستند و مبارزه با آنها خیلی سخت است
در حالی که اگر مبارزه با این علاقهها را شروع کنند کمکم از این مبارزه لذت میبرند و دیگر برای این تمایلات بد و سطحی ارزشی قائل نخواهند بود.
قسمت هفتم
گاهی از اوقات ما نباید به متقاعد بودن خودمان برای دینداری نگاه کنیم، بلکه باید همه چیز را از نو بسازیم. شاید اشکالی در مراتب متقاعد شدن ما وجود داشته باشد. اگر مراتب متقاعد شدن ما برای دینداری درست انجام نشده باشد، مشکلاتی پیش میآید که چنین علائمی دارد: کاهل نمازی، کندی در سیر و سلوک الیالله و اطاعت از خدا. یعنی ایمان هست، اما عمیقاً متقاعد نشدهایم.
بسیاری از کسانی که دینداری برایشان سخت است، به دینداری عمیقاً متقاعد نشدهاند. این افراد منکر خدا، پیغمبر(ص) و بهشت و جهنم نمیشوند ولی هنوز چنین سؤالهایی هم در ته دلشان هست که «چرا این دستور و آن دستور به ما داده شده است؟». عدم متقاعد شدن در مورد این سوالها باعث میشود به حرف دین درست گوش نکنند.
قسمت ششم
ما قبل از اینکه تصور دقیقی از بندگی داشته باشیم، ضروری است که تصور دقیقی از زندگی داشته باشیم. و قبل از اینکه تصور روشنی از دین داشته باشیم، نیاز است که تصور روشنی از دنیا داشته باشیم. اگر دنیا را دقیق و روشن بشناسیم، دین را مُنجی خود میدانیم؛ از دینداری خود مغرور نمیشویم و مقابله با دین را احمقانه خواهیم دانست.
چرا قرآن در مواجهه با کفار، آنها را کسانی میداند که تعقل نمیکنند؟ چرا سایر صفات بد کفار اینقدر مورد سرزنش قرار نگرفته است که عدم تعقل آنها مورد سرزنش است؟ مسلّما یکی از چیزهایی که کفار در مورد آن تعقل نمیکنند، شرایط واقعی دنیایی است که در آن قرار داریم. باید واقعیتها را دید؛ واقعیتهایی که زندگی ما را احاطه کرده است. دیدن واقعیتها و درک قوانین حاکم بر هستی و درک سنتهای الهی، ما را آماده دینداری میکند. واقعیت دنیا، همراهی زندگی دنیا با رنج و سختی است.
دینداری بدون درک سنتهای حاکم بر زندگی، آسیبهای فراوانی دارد
اگر کسی واقعیتهای حاکم بر زندگی و حیات بشر را نبیند ولی دیندار شود، در معرض آسیب جدی قرار خواهد داشت
مهمترین ویژگی این دنیا این است که با سختی همراه است و بنا دارد بین شما و دوستداشتنیهایتان فاصله بیندازد
ر کسی تصادفاً آدم خوبی شده باشد و نقطه آغاز حرکت او نقطه درستی نباشد، ممکن است بعداً بیدین شود و اگر هم به ظاهر بیدین نشود، نان خود را در دینداری میبیند و دین را در خدمت هوای نفس خود قرار میدهد. چنین فردی ضربه بیشتری به دین خواهد زد.
قسمت دوم
معمولاً در پاسخ به این سؤال که «تفاوت انسان با حیوان چیست؟» به اینکه انسان دارای عقل، آگاهی و اراده و اختیار است، اشاره میشود.آگاهی و اراده، دو مفهوم بسیار مشهور در حیات انسان هستند. ولی در این میان مفهوم دیگری وجود دارد که غریب مانده است و اگر این مفهوم نباشد، آگاهی و اختیار هم فایده نخواهند داشت و آن «جهاد اکبر» است.
میتوان گفت آزادی انتخاب و اختیار انسان، در صورتی که تمایلات انسان مطرح نباشد، مضحک و بیمعنا است. این تمایلات و گرایشهای انسان است که نسبت او را با چیزی که میخواهد انتخاب کند، تعیین میکند. و انتخاب انسان وقتی ارزشمند است که علیه آن چیزی که دوست دارد، انتخاب کرده باشد. و الّا انتخاب او، تفاوتی با حیوانات را رقم نخواهد زد.
انسان، موجودی است که برای مبارزه با امیال خودش آفریده شده است و الّا اختیار، آزادی و آگاهی انسان، بیفایده خواهند بود. هویت و ذات و مبنای تعریف انسان این است که با دوست داشتنیهایش مبارزه کند.
قسمت اول
انسان نیاز دارد که هر چند وقت یکبار، ذهن خود را مرتب کند. مانند اتفاقی که در مورد کامپیوتر میافتد که گاهی اوقات لازم است فایلهای اضافی پاک شوند و طبقهبندی درستی از اطلاعات موجود صورت بگیرد. اگر نتوانیم اطلاعات را نظم داده و فهرستبندی کنیم، طبیعتاً نمیتوان درست از آنها استفاده نمود. در ذهن انسان نیز همین اتفاق میافتد. ما توصیهها و معارف دینی بسیاری را میدانیم ولی میبایست آنها را سامان دهیم.
پراکندگی آگاهیها در ذهن ما باعث میشود به جایی نرسیم.
به دلیل پراکندگی معارف دین در ذهن علاقمندان، معلوم نیست از کدام فضیلت باید شروع کرد؟! /پراکندگی معارف دین یکی از دلایل بیدینی است