سبک زندگی اسلامی

مردانه دوختیم و کس از ما نمی خرد
رو رو زنانه دوز که مردان ما خرند ...
-----------------------
امام علی (ع) :
امور این امت همیشه به خیر و صلاح خواهد بود مادامی که بسان بیگانگان غذا نخورند و لباس نپوشند پس هر گاه چنین کردند خدا خارشان میکند .
-----------------------
امام صادق(ع):
شیعه ما ، کسی است که اگر از گرسنگی هم بمیرد ، از مخالفان ما ، چیزی نخواهد خواست.
وسائل الشیعة ج4
-----------------------
امام صادق علیه‏ السلام فرمودند: خداوند به پیامبرى از پیامبران وحى فرمود:

به مؤمنان بگو: لباس دشمنانم را نپوشند، و غذاى دشمنانم را نخورند، و راه و روشِ دشمنانم را نپویند، که (اگر چنین کنند) دشمن من مى‏شوند، همان طور که آنان دشمنان من هستند.

الجواهر السنیه، ص 268
-----------------------
رهبری سال هاست که به طب سنتی توجه ویژه ای نشان می دهند. از آن جایی که رهبر معظم انقلاب همواره «سبک زندگی» را بخش اساسی و حقیقی پیشرفت و تمدن سازی اسلامی می دانند، توجه به تغییر سبک زندگی اهمیت بسیاری پیدا می کند. یکی از راه های اصلاح این سبک زندگی، توجه به طب سنتی و ایرانی اسلامی است که نه تنها برای پیشگیری، خودمراقبتی و درمان برنامه ریزی دارد، که شیوه های صحیح زندگی را نیز اصلاح و تبیین می کند.
-----------------------
نشر مطالب بدون ذکر منبع کامـــــلا مجاز است ...
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم ...

۴۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان» ثبت شده است


داستان پیامبر
در چندین روایت با اندک اختلافی وارد شده که پیغمبر اکرم (ص) به اتفاق حضرت علی (ع) پشت کوه های مکه پیرمردی را دید که عصا به دست دارد و به طرف عکاظ می رود (معروف است که بین مکه و طائف وادی جن است که جنیان صوت قرآن رسول خدا را هم در آن جا شنیدند و ایمان آوردند و شبی را هم که پیامبر اکرم در آن وادی مانده معروف به لیله الجن است). 
این پیرمرد که خیلی قد بلند بوده، می آید پیش پیامبر اکرم (ص) و سلام عرض می کند. حضرت جواب سلامش را می دهد و می فرماید: راه رفتن و صدایت شبیه جنیان است؟ 
می گوید: بله.
حضرت می فرماید: از کدام جنیان هستی؟ 
می گوید: من هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس هستم یعنی لاقیس پسر ابلیس است، هیم پسر لاقیس است و هام پسر هیم، در واقع آن مرد نتیجه ابلیس و شیطان می شود.
حضرت می فرماید: گویا بین تو و شیطان تنها پدر و فرزندی می باشد، یعنی تو پیرو او نیستی؟ 
می گوید: بله یا رسول الله! حضرت می پرسد: تو چقدر عمر کرده ای؟
می گوید: من تقریباً تمام عمر دنیا را کرده ام مگر خیلی کم. 
فدایی اسلام

گوسفند

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت : بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟! همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ! بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا !

پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک او احتیاج دارد !

پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد ! جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟! افراد حاضر در مسجد یا دیدن چاقوی خونی همه نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ! پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !

فدایی اسلام

شیخ رجبعلی خیاط

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط در دیداری که با حضرت آیة الله سید محمدهادی میلانی داشت؛ تحول معنوی خود را چنین بازگو نموده است که:

«در ایام جوانی (حدود 23 سالگی) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه‌ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می‌تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذتبخش به خاطر خدا صرف نظر کن.» سپس به خداوند عرضه داشتم:

خدایا! من این گناه را برای تو ترک می‌کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.»

فدایی اسلام

حضرت آدم

نامت چه بود؟
آدم
فرزند ؟
من را نه مادری نه پدر..... بنویس اول یتیم عالم خلقت.
نام محل تولد؟
بهشت پاک.
اینک محل سکونت ؟
زمین خاک.

فدایی اسلام

گرگ

سرخ پوست پیری برای کودکش ازحقایق زندگی چنین گفت: دروجودهرانسانی همیشه مبارزه ای جریان دارد مانندمبارزه دوگرگ که یکی ازگرگها سمبل بدیها مثل: حسد غرور،شهوت، دروغ تکبرو خودخواهی است ودیگری سمبل مهربانی عشق،امید،وحقیقت. سخنان پدر،کودک رابه فکرفرو برد،تااینکه پرسید:پدرکدام گرگ پیروز میشود؟پدربزرگ لبخندی زد وگفت: گرگی که تو به آن غذامیدهی!!

فدایی اسلام

تقوا

عارفی سی سال مرتب ذکر می گفت: 【استغفر الله ...】
مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار می کنی، ما که از تو گناهی ندیدیم.

جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمدلله نابجاست!

روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم: حجره ی من چه؟
گفتند: مال شما نسوخته...
گفتم: الحمدلله ...
معنیش این بود که مال من نسوزد، مال مردم به درک!
آن "الحمدلله" از سر خودخواهی بود نه خداخواهی....

فدایی اسلام

نماز

میگن شیطان با بنده ای همسفرشد موقع نمازصبح بنده نماز نخوند موقع ظهر وعصرهم نمازنخوند موقع مغرب وعشاء رسید بازم بنده نماز بجای نیاورد موقع خواب شیطان به بنده گفت من باتو زیریک سقف نمیخوابم چون پنج وقت موقع نماز شد وتویک نماز نخوندی میترسم غضبی از آسمان براین سقف نازل بشه که من هم باتو شامل بشم بنده گفت توشیطانی ومن بنده خدا چطور غضب برمن نازل بشه؟

  شیطان درجواب گفت من فقط یک سجده اونم به بنده خدانکردم ازبهشت رانده شدم وتاروز قیامت لعن شدم درصورتیکه تو از صبح تاحالا بایدچندسجده به خالق میگردی ونکردی وای به حال تو که ازمن بدتری؟ بله دوستان تارک صلاه از شیطان بدتره!!!!!

فدایی اسلام
خدا رایشگر
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت.
در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.

آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.

وقتی به موضوع « خدا » رسیدند.

آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد.
مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟

آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد.

به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟

بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟
اگر خدا وجود می داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد.

فدایی اسلام

داستان

علی پیراهن را با خود برداشت و به بازار برگشت . به فروشنده فرمود :

-پیغمبر خدا ، پیراهنی ارزانتر از این می‏خواهد ، آیا حاضری پول ما را بدهی و این پیراهن را پس بگیری؟

فروشنده قبول کرد و علی پول را گرفت و نزد پیغمبر آورد . آنگاه رسول‏ اکرم و علی با هم به طرف بازار راه افتادند،در بین راه چشم پیغمبر به‏ کنیزکی افتاد که گریه می‏کرد . پیغمبر نزدیک رفت و از کنیزک پرسید :

«چرا گریه می‏کنی ؟»

-اهل خانه به من چهار درهم دادند و مرا برای خرید به بازار فرستادند ، نمی‏دانم چطور شد پولها گم شد . اکنون جرئت نمی‏کنم به خانه‏ برگردم.

فدایی اسلام

به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، آنچه می خوانید خاطره  ای است از زندگی شهید عباسعلی صفی:

ماه عسل ما هم به اتفاق عباس و زنش رفتیم مـشهد. از پـابوس امـام رضا(ع) که به هتل برگشتیم؛ زنگ تلفـن بـه صـدا درآمـد. سـریع لبـاس پوشید.

گفتم: «کجا میری؟ زنت را نمی بری؟» گفت: «نه، پیش شما بمونه! من میرم بوشهر.»
 
پدرم پرسید: «یعنی اینقدر واجبه؟» گفت: «دفاع از خاک میهن به همه واجبه؛ حتی از مـاه عـسل ازدواج هم واجبتره.»
فدایی اسلام

مجتهدی

جناب شیخ جعفر مجتهدی برای عمل جراحی پروستات در یکی از بیمارستانهای تهران بستری می‌شوند و برای انجام عمل دو پیش شرط می‌گذارند:

هیأت پزشکی ابتدا از پذیرفتن این دو شرط خودداری می‌کنند و به ایشان می‌گویند انجام عمل جراحی بدون بیهوشی امکان ندارد و به خاطر خونریزی‌های ناشی از جراحی در طول عمل ناگزیر از تزریق خون خواهیم بود، ولی وقتی به آنان گفته شد که حساب ایشان از دیگر بیماران جداست و انسان فوق العاده‌ای هستند، با اخذ امضاء از همراهان آقای مجتهدی مبنی بر این که اگر در حین عمل یا بعد از آن خطری متوجه ایشان شود کادر پزشکی بیمارستان و پزشک جراح مسؤلیتی نخواهند داشت، حاضر می‌شوند که بدون بیهوشی و تزریق خون این عمل جراحی را انجام دهند. ۱) عدم بیهوشی؛ ۲) عدم تزریق خون؛

فدایی اسلام

باران

بسم الله الرحمن الرحیم

ماه‌ها بود که کوفیان از خشکسالی و بی آبی در رنج و عذاب بودند. هرچه صبر کردند و به درگاه خدا تضرع آوردند باران نیامد. سراغ امیرمومنان، علی بن ابیطالب رفتند. کوفیان، خوب می‌دانستند پس از رسول خاتم، علی جانشین خدا بر روی زمین است. می‌دانستند خدا دعای علی را مستجاب خواهد کرد. می‌دانستند علی آنقدر کریم است که درخواست آنها را رد نمی‌کند. گفتند: «ای فرزند ابوطالب بر ما و فرزندان‌مان رحم آور و از خدایت برای ما طلب باران نما».

علی(ع) نگاهی به کوفیان انداخت و با کلامی که هیچ کس نفهمید چرا آنقدر محزون است، خطاب به فرزندش حسین فرمود: «حسین جان تو دعا کن».

فدایی اسلام

نیت

افتاب همه جا را زیر نظر گرفته بود . همه در پی سایه ای بودند تا از گرمای افتاب به ان پناه ببرند ; ولی مردی در ان گرمای سوزان مشغول کار بود . بسیار با نشاط و چابک به نظر میرسید . نظر همه را به خود جلب نمود . یکی از بلند در حالی که رسول خدا (ص) مشنید ,  گفت : ای کاش این جوان که این گونه عرق میریزد و خود را به زحمت می انداخته کار و فعالیت خدایی میکرد. پیامبر خدا با کمال متانت و ارامش فرمودند : اگر این مرد یراس تامین هزینه های کودکان خردسال خود بیرون امده و خود را به زحمت انداخته , کار و فعالیتش در راه خدا است .

فدایی اسلام

ساعت

چه ایده بدی بوده،دایره ای ساختن ساعت. احساس میکنی همیشه فرصت تکرار هست

قرار بوده ۸ صبح بیدار شوی و میبینی شده ۸ و ربع٫ میگویی: اشکال ندارد تا ۹ میخوابم بعد بیدار میشوم!

قرار بوده امشب ساعت ۹ یک ساعتی را صرف مطالعه کتاب کنی، می بینی کتاب نخوانده ۱۰ شده. میگویی: اشکال ندارد. فردا شب  ساعت ۹ میخوانم.

ساعت دروغ میگوید. زمان دور یک دایره نمی چرخد! زمان بر روی خطی مستقیم می دود. و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد.

ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است! ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو یادآوری میکند که دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد. اگر روزی خانه بزرگی داشته باشم، به جای همه دکورها و مجسمه ها و ستونها، ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت و میگویم در آن ساعت شنی،آنقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشد. تا هر لحظه که روبرویش می ایستم به یاد بیاورم که زمان «خط» است نه «دایره» و زمان رفته دیگر باز نمی گردد

فدایی اسلام

گروه کامپیوتر دانشگاه آزاد